سکوت کردم...
و فقط ارام در دلم اشک ریختم...
همین که خوشحال باشی برای من بس است...
همین که تو در ارامشی من خیالم راحت است...
همین که از ته دل میخندی برای من کافیست...
و من سالهاست که سکوت کردم...
یعنی میشــــــه ...
یه روز مـــن و تــــــو به هم برسیــم ؟؟
فکـــر کن اگـــه بشــه ..
چــــــــی میشه ..
از خــُــــــدا ..
برای زندگی در کنــــار تـــو ..
عشق ورزیــــدن به تــــو ..
دوســـــت داشــتن تـــــو ..
خوشـــــبخت کردن تـــــو ..
عُمـــــر دوباره میـــخوام ...
یعنی میشه عشقـــم ؟
یعنی میشه عشقم؟؟؟
میشه یه روز صبح چشم باز کنم و تو کنارم باشی؟؟؟...
میشه دیگه دلتنگی نباشه؟؟...
لحظه ی سخته جدایی نباشه؟؟...
میشه تا ابد مال من شی؟؟؟...
میشه دیگه نگران از دست دادنت نباشم؟؟؟...
عشقم میشه دیگه دستامو ول نکنی؟؟؟...
یعنی میشه عشقم؟؟؟...
می شود این رمضان موعد فردا باشد
آخرین ماه صیام غم مولا باشد
می شود در شب قدرش به جهان مژده دهند
که همین سال ظهور گل نرگس باشد
السلام علیک یا ابا صالح المهدی
پنهان کردم...
بغضم را پشت لبخند دروغین پر از حسرتم...
وقتی که گفتی ما با هم فرق داریم و رفتی...
اری فرق داشتیم من عاشقت بودم و تو ادای عاشقان را در می آوردی...
ﻋﺸﻖ
ﻫﻤﯿﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﻮﺳﺖ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﺖ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ
ﺗﺎ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻡ ﻏﺼﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﻫﺎ ﺷﻮﻡ ...
ارامش یعنی:
تو باشی و من...
به دور از همه ی مردم دنیا...
دریا باشد و ساحل و کمی باد...
دست در دست باشیم و چشمانمان را ببندیم و نسیم دریا نوازشمان دهد...
مگر ارامش چیزی جز با تو بودن و سکوت پر از حرف های عاشقانه ی ماست؟
خورشید را در آغوش گرفتهای
پاهایت را به بوسههای دریا سپردهای
مووهایت را به دستِ نسیم.
چه خوش غیرتم من...!!